از یک خونه به خونه‌ی دیگه رفتن. از یک وطن به وطن دیگه رفتن. چند ماهه که وقتی می‌خوام برم اردبیل، دلم می‌گیره و وقتی هم دارم دوباره برمی‌گردم اینجا، باز دلم می‌گیره. دیگه وقتی از کرج و از تهران کنده می‌شم، حس می‌کنم از «شهر خودم» کنده شدم و دلم نمی‌خواد برگردم اردبیل. وقتی هم می‌رسم اردبیل، حس می‌کنم به «شهر خودم» برگشتم. اما اونجا هویت من اضافات زیادی داره که در طول زمان و به اقتضاء کوچکی شهر به آدم تحمیل می‌شه. این حاشیه‌ها که باهاشون غریبه‌م آزارم می‌دن در اردبیل. رابطه‌هایی که صرف همشهری بودن به آدم تحمیل می‌کنه، رابطه‌های رنج‌باریه.